ما و حلقه مطالعاتی 4
بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
جناب حجت الاسلام، آقاى حاج شیخ محمدعلى انصارى- دامت افاضاته.
نامه شما را مطالعه کردم. مسئلهاى را طرح کردهاید که پاسخ به آن کمى طولانى مىگردد ولى از آنجا که من به شما علاقه مندم، شما را مردى متدین و دانا- البته کمى احساساتى- مىدانم و از محبتهاى بىدریغت نسبت به من همیشه ممنونم. به عنوان نصیحت به شما و امثال شما که تعدادشان هم کم نیست مسائلى را تذکر مىدهم:کتابهاى فقهاى بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سلیقهها و برداشتها در زمینههاى مختلف نظامى، فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا که در مسائلى که ادعاى اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممکن است قول خلاف پیدا شود،از اختلاف اخباریها و اصولیها بگذریم. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهاى علمى آن هم عربى ضبط مىگردید،قهراً تودههاى مردم از آن بیخبر بودند و اگر با خبر هم مىشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهاى نداشت. حال آیا مىتوان تصورنمود که چون فقها با یکدیگر اختلاف نظر داشتهاند- نعوذباللَّه-خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کردهاند؟ هرگز. اما امروز با کمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرفهاى فقها و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامهها کشیده شده است،چرا که نیاز عملى به این بحثها و مسائل است؛ مثلًا در مسئله مالکیت و محدوده آن، در مسئله زمین و تقسیم بندى آن، در انفال و ثروتهاى عمومى،در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکدارى،در مالیات، در تجارت داخلى و خارجى در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنى، در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم؛ چون عکاسى، نقاشى، مجسمه سازى، موسیقى، تئاتر، سینما، خوشنویسى و غیره. در حفظ محیط زیست و سالم سازى طبیعت و جلوگیرى از قطع درختها حتى در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیرى از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبى همچون پیوند اعضاى بدن انسان و غیر به انسانهاى دیگر، در مسئله معادن زیرزمینى و روزمینى و ملى، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضى از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقى و حقوق بین المللى و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخریبى آن در جوامع فاسد و غیر اسلامى، حدود آزادى فردى و اجتماعى، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگى انجام فرایض در سِیر هوایى و فضایى و حرکت بر خلاف جهت حرکت زمین یا موافق آن با سرعتى بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثى کردن جاذبه زمین و مهمتر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشهاى از هزاران مسئله مورد ابتلاى مردم و حکومت است که فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث کردهاند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضى از مسائل در زمانهاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید براى آن فکرى بنمایند.
لذا در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مىکند که نظرات اجتهادى- فقهى در زمینههاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که براساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند که وحدت رویّه و عمل ضرورى است و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافى نمىباشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و بهطور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمىتواند زمام جامعه را به دست گیرد.اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانى که اختلاف و موضعگیریها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدى متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایى و اصولى شد، موجب سستى نظام مىشود و این مسئله روشن است که بین افراد و جناحهاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسى است ولو اینکه شکل عقیدتى به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید مىنمایم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى کشور و مردم مىسوزد و هر کدام براى رشد اسلام و خدمت به مسلمین طرح و نظرى دارند که به عقیده خود موجب رستگارى است. اکثریت قاطع هر دو جریان مىخواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو مىخواهند سیطره و شرّ زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند. هر دو مىخواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان، زندگى پاک و سالمى داشته باشند. هر دو مىخواهند دزدى و ارتشا در دستگاههاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مىخواهند ایران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نماید که بازارهاى جهان را از آنِ خود کند، هر دو مىخواهند اوضاع فرهنگى و علمى ایران به گونهاى باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوى مراکز تربیتى و علمى و هنرى ایران هجوم آورند، هر دو مىخواهند اسلامْ قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقیدهشان است که راه خود باعث رسیدن به اینهمه است. ولى هر دو باید کاملًا متوجه باشند که موضعگیریها باید به گونهاى باشد که در عین حفظ اصول اسلام براى همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابى خود و مردم علیه سرمایه دارى غرب و در رأس آن امریکاى جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در رأس آن شوروى متجاوز باشند.هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذرهاى از سیاست «نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى» عدول نشود که اگر ذرهاى از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامى راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمىکند. دو جریان با کمال دوستى مراقب امریکاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند. هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکاى حیلهگر دشمن شماره یک آنها است ولى فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروى شهید گشتهاند. هر دو جریان از حیله گریهاى این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروى به خون اسلام و استقلالشان تشنهاند.خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حالْ خود دانند.البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد- که همه باید از شرّ آن به خدا پناه ببریم- که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمىشناسد.
رئیس جمهور و رئیس مجلس و نخست وزیر، وکیل، وزیر و قاضى و شورایعالى قضایى و شوراى نگهبان، سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، نظامى و غیر نظامى، روحانى و غیر روحانى، دانشجو، غیر دانشجو، زن و مرد نمىشناسد و تنها یک راه براى مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است، بگذریم .
اگر آقایان از این دیدگاه که همه مىخواهند نظام و اسلام را پشتیبانى کنند به مسائل بنگرند، بسیارى از معضلات و حیرتها برطرف مىگردد ولى این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفتهام که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مىشود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان مىشود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّاى از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطى و جریانى است. اگر در این نظام کسى یا گروهى خداى ناکرده بىجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. در هر حال یکىاز کارهایى که یقیناً رضایت خداوند متعال در آن است، تألیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمت به یکدیگر است. باید از واسطههایى که فقط کارشان القاى بدبینى نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسى از اصول تخطى مىکند، در برابرش قاطعانه بایستید.البته مىدانید که دولت و مجلس و گردانندگان بالاى نظام هرگز اصول و داربستها را نشکستهاند و از آن عدول نکردهاند. براى من روشن است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است. با تبادل افکار و اندیشههاى سازنده مسیر رقابتها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود. من باز سفارش مىکنم کشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفکر و به وحدت و برادرى نیاز دارد. خداوند به همه کسانى که دلشان براى احیاى اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و نابودى اسلام امریکایى مىتپد، توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف عنایت و حمایت خویش محافظت فرماید و ان شاء اللَّه از انصار اسلام و محرومین باشید . 10/8/67 -روح اللَّه الموسوى الخمینى
پیام امام خمینی به میخائیل گورباچف:
روز یازدهم دی ماه 1367 هجری شمسی، حضرت امام خمینی بنیانگذار جهموری اسلامی پیام مهم و تاریخی خود را خطاب بهگورباچف صدر هیأت رئیسه شوروی سابق صادر کردند. نامه تاریخی حضرت امام (س) در شرایطی خطاب به رهبر شوروی سابق نگاشته شده بود که تحلیلگران سیاسی نظاره گر تجدید نظر طلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بوده ولی قادر به اظهار نظر در این باره نبودند. رهبرکبیر انقلاب اسلامی نه تنها اظهار نظر صریح درباره تحولات جهان کمونیست کرد بلکه فرمود: از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد... در اولین روز سال 1989 میلادی ـ 11 دی 1367 ـ نامه معروف و تاریخی امامخمینی(س) خطاب به میخائیل گورباچف آخرین رئیسجمهور شوروی در زمینه مرگ کمونیسم و ضرورت پرهیز روسیه از اتکاء به غرب انتشار یافت. این نامه در شرایطی منتشر شد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز به عنوان یک مجموعه برقرار بود، جنگ سرد خاتمه نیافته بود، دیوار برلین به عنوان نماد جدائی شرق و غرب، فرو نریخته بود و حاکمیت کمونیسم بر قانون اساسی شوروی و بر مقدرات مردم در جمهوری های این کشور، هنوز برقرار بود. با این حال امام در نامه به گورباچف از صدای شکسته شدن استخوانهای مارکسیسم سخن به میان آورد و وی را از روی آوردن به غرب برای حل مشکلات اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی برحذر داشت.
متن نامه امامخمینی به این شرح است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
جناب آقاى گورباچف، صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى.
با امید خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى، از آنجا که پس از روى کار آمدن شما چنین احساس مىشود که جنابعالى در تحلیل حوادث سیاسى جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروى، در دور جدیدى از بازنگرى و تحول و برخورد قرار گرفتهاید، و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتى را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشى براى حل معضلات حزبى و در کنار آن حل پارهاى از مشکلات مردمتان باشد، ولى به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبى که سالیان سال فرزندان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنین زندانى نموده بود قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر مىکنید، اولین مسئلهاى که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدا زدایى» و «دین زدایى» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروى وارد کرده است، تجدید نظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعى با قضایاى جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوههاى ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیاى غرب رخ بنماید، ولى حقیقت جاى دیگرى است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گرههاى کور اقتصادى سوسیالسیم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه دارى غرب حل کنید، نه تنها دردى از جامعه خویش را دوا نکردهاید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسیده است، دنیاى غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است ..
جناب آقاى گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلى کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادى نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلى شما مبارزه طولانى و بیهوده با خدا و مبدأ هستى و آفرینش است.جناب آقاى گورباچف، براى همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزههاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوى هیچ نیازى از نیازهاى واقعى انسان نیست؛ چرا که مکتبى است مادى، و با مادیت نمىتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعه بشرى در غرب و شرق است، به در آورد.حضرت آقاى گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضى جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبهها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید؛ ولى خود مىدانید که ثبوتاً اینگونه نیست. رهبر چین (1) اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و على الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزى به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولى از شما جداً مىخواهم که در شکستن دیوارهاى خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ (2) نشوید. امیدوارم افتخار واقعى این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایههاى پوسیده هفتاد سال کژى جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهاى همسو با شما که دلشان براى وطن و مردمشان مىتپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینى و رو زمینى کشورشان را براى اثبات موفقیت کمونیسم، که صداى شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.
آقاى گورباچف وقتى از گلدستههاى مساجد بعضى از جمهوریهاى شما پس از هفتاد سال بانگ «اللَّه اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- به گوش رسید، تمامى طرفداران اسلام ناب محمدى (ص) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینى مادى و الهى بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینى خویش را «حس» دانسته و چیزى را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون مىدانند؛ و هستى را همتاى ماده دانسته و چیزى را که ماده ندارد موجود نمىدانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه مىدانند. در حالى که معیار شناخت در جهان بینى الهى اعم از «حس و عقل» مىباشد، و چیزى که معقول باشد داخل در قلمرو علم مىباشدگر چه محسوس نباشد. لذا هستى اعم از غیب و شهادت است، و چیزى که ماده ندارد، مىتواند موجود باشد. و همانطور که موجود مادى به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسى نیز به شناخت عقلى متکى است .
قرآن مجید اساس تفکر مادى را نقد مىکند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده مىشد. لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّى نَرَى اللَّهَ جَهرَةً (3) مىفرماید: لَاتُدرِ کُهُ الأبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصارَ وَ هو اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (4)از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحى و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولًا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه،بخصوص فلاسفه اسلامى، بیندازم. فقط به یکى- دو مثال ساده و فطرى و وجدانى که سیاسیون هم مىتوانند از آن بهرهاى ببرند بسنده مىکنم. این از بدیهیات است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگى یا مجسمه مادى انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتى که به عیان مىبینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است. مىداند کجاست؛ در محیطش چه مىگذرد؛ در جهان چه غوغایى است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگرى است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمىمیرد و باقى است. انسان در فطرت خود هر کمالى را بهطور مطلق مىخواهد. و شما خوب مىدانید که انسان مىخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتى که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگرى هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگرى هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمى دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان مىخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانى در خدا شود. اصولًا اشتیاق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالى میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، مىتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشتههاى فارابى (5) و بوعلى سینا (6)- رحمة اللَّهعلیهما- در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانى کلى و نیز قوانین کلى که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهاى سهروردى (7)- رحمة اللَّه علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و براى جنابعالى شرح کنند که جسم و هر موجود مادى دیگر به نور صِرف که منزه از حس مىباشد نیازمند است؛ و ادراک شهودىِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسى است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین (8)- رضوان اللَّه تعالى علیه و حشره اللَّه مع النبیین والصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که:حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمىکنم و از کتب عرفا و بخصوص محى الدین ابن عربى (9) نام نمىبرم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد.
جناب آقاى گورباچف، اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما مىخواهم درباره اسلام به صورت جدى تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهاى والا و جهان شمول اسلام است که مىتواند وسیله راحتى و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسى بشریت را باز نماید. نگرش جدى به اسلام ممکن است شما را براى همیشه از مسئله افغانستان و مسائلى از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک مىدانیم. با آزادى نسبى مراسم مذهبى در بعضى از جمهوریهاى شوروى، نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمىکنید که مذهب مخدر جامعه است. (10) راستى مذهبى که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبى که طالب اجراى عدالت در جهان و خواهان آزادى انسان از قیود مادى و معنوى است مخدر جامعه است؟ آرى، مذهبى که وسیله شود تا سرمایههاى مادى و معنوى کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولى این دیگر مذهب واقعى نیست؛ بلکه مذهبى است که مردم ما آن را «مذهب امریکایى» مىنامند.
در خاتمه صریحاً اعلام مىکنم که جمهورى اسلامى ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتى مىتواند خلأ اعتقادى نظام شما را پر نماید. و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن همجوارى و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مىشمارد. والسلام على من اتبع الهدى. (11)
- 11 دى 1367/22 جمادى الاول 1409.
- روح اللَّه الموسوى الخمینى.
پی نوشت :
(1)- مائوتسه تونگ.
(2)- امریکا.
(3)- بخشى از آیه 55 سوره بقره: قوم حضرت موسى به ایشان گفت: «ما به تو ایمان نمىآوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم».
(4)- سوره انعام آیه 103: «او [خدا] را هیچ چشمى درک نمىکند و او بینندگان را درک مىکند، و او نامرئى و آگاه است».
(5)- ابونصر محمد بن محمد الفارابى (فوت 339 ه. ق.) از بزرگترین فیلسوفان ایرانى وى در شهر فاراب ماوراء النهر متولد شده است. بعضى نژاد او را از ترکان و بیشتر از ایران مىدانند. فارابى از ماوراء النهر به بغداد رفت و در آنجا به تحصیل زبان عربى پرداخت و علوم فلسفى را نیز همان جا فرا گرفت و کتابهاى ارسطو را مطالعه کرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به خدمت سیف الدوله ابوالحسن على بن عبداللَّه بن حمدان رسید و همچنان در دمشق ماند و به تألیف پرداخت. فارابى به سبب شرحهایى که بر آثار ارسطو نوشته است به «المعلم الثانى» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار دادهاند. فارابى در همه علوم عهد خود استاد و صاحب تألیف است. در ریاضیات و موسیقى و طب اطلاعات بسیار داشته است و از آثار او شرحهایى است که بر «انالوطیقا» ى اول و ثانى و «سوقسطیفا» و «بوطیقا» ى ارسطو نوشته است. در علم النفس، کتاب النفس اسکندر الامرودیسى ودر علوم، السماع الطبیعى و الاثار العلویه و السماء و العالم و کتاب الحروف ارسطو و المجسطى بطلمیوس را تفسیر کرده است. از کتابهاى دیگر او: رسالة فى مبادى آراء- اهل المدینة الفاضله، فصوص الحکم، الجمع بین رأى الحکیمین افلاطون الالهى و ارسطو طالیس. فارابى کوشیده است که در این کتاب، بین عقاید افلاطون و ارسطو التیام دهد. عقاید فارابى در فیلسوفان بعد از او اثر فراوان داشته است.
(6)- شیخ الرئیس ابوعلى حسین بن عبداللَّه سینا (فوت 428 ه. ق.) پزشک و فیلسوف و نویسنده ایرانى که مقام وزارت داشت و از بزرگترین حکیمان و عالمان جهان به شمار مىآید. سینا آثار متعددى دارد و در حدود 240 کتاب و رساله از او نام مىبرند که بسیارى از آنها به زبانهاى مختلف ترجمه شده است. از معروفترین آثار او، کتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامه علایى است. ابوعلى در علوم حکمت و فلسفه و طب و ریاضى استادى داشت.
(7)- شیخ شهاب الدین ابوالفتوح یحیى بن حبش بن امیرک السهروردى (مقتول به سال 587 ه. ق.) معروف به شیخ اشراق از بزرگترین فیلسوفان ایران است. در شهر «سهرورد» متولد شد و نزد شیخ مجدالدین الجبلى استاد فخر رازى حکمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضى موارد نظر سهروردى با عقاید قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دین زرتشت را به کار مىبرد، او را به الحاد متهم کردند و همین امر باعث شد که علماى حلب، صلاح الدین ایوبى، فرمانرواى مصر و شام را به قتل او وادار سازند. شهاب الدین سهروردى فیلسوفى عارف است که حکمت اشراق در آثارش به کمال رسیده است. مجموع 49 کتاب و رساله به شیخ اشراق نسبت مىدهند که معروفتر از همه کتاب حکمة الاشراق و رسالة فى اعتقاد الحکما و قصة الغربة الغربیه است (این سه کتاب به همت هانرى کوربن، مستشرق فرانسوى با مقدمهاى به زبان فرانسه در سال 1331 چاپ شده است). دیگر کتاب تلویحات، کتاب المشارع و المطاوحات، رسالة عقل سرخ (چاپ انجمن دوستداران کتاب) رسالة العشق به نام مونس العشاق با شرح فارسى و همچنین لغت موران، صفیر سیمرغ، ترجمه رسالة الطیر ابن سینا، رسالة فى حالة الطفولیة و رساله آواز پرجبرئیل است.
(8)- صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى معروف به ملاصدرا (فوت 1050 ه. ق.) از فیلسوفان و حکیمان عالیمقام در قرن یازدهم. وى در شیراز متولد شد و پس از مرگ پدر به اصفهان سفر کرد و نزد میرداماد و شیخ بهایى به تحصیل پرداخت پس از آن چند بار به زیارت مکه رفت. ملاصدرا افکار فلسفى دقیق داشت و تألیفاتش در حکمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترین آثار او به زبان عربى است. از آثار ملاصدرا به زبان عربى: اسفار اربعه و شواهد الربوبیه، شرح اصول کافى، حاشیه بر الهیات شفاى ابوعلى سینا، شرحى بر کلمة الاشراق (سهروردى) کتاب واردات القلبیه و چند تفسیر درباره بعضى سورههاى قرآن است. ملاصدرا را مىتوان از افتخارهاى عصر صفویه به شمار آورد. (9)- محى الدین بن عربى یکى از بزرگترین حکما و فلاسفه اسلامى که آثار او به عنوان مأخذ و منبع، مورد استفاده فلاسفه و حکماى بعد از او قرار گرفته است.
(10)- لنین، پایه گذار کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروى، دین را افیون جامعه مىدانست که بعداً این نظریه حتى از سوى خود کمونیستها نیز باطل اعلام گردید.
(11)- هیأت نمایندگى امام خمینى در تاریخ 13/10/67 به سرپرستى آقاى عبداللَّه جوادى آملى متشکل از آقاى محمدجواد اردشیر لاریجانى و خانم مرضیه حدیده چى (دباغ) وارد مسکو شد. این هیأت از سوى منتاشیویلى (دبیر هیأت رئیسه شورایعالى اتحاد جماهیر شوروى)، معاون وزیر امور خارجه این کشور، امام جمعه مسکو و سفیر جمهورى اسلامى ایران مورد استقبال قرار گرفت.
منبع : صحیفه امام، ج21، ص: 220تا ص: 227امام خمینی(ره) به میخائیل گورباچف:
- ۹۲/۱۲/۱۶